افسونگر  16

هیچ کدوم قصد نداشتیم حرف بزنیم ... انتهای سالن یه میز دو نفره قرار داشت با دو تا صندلی ... چسبیده به دیوار ... زیر یکی از دیوار کوب ها ... و روی میز یه کیک کوچیک بنفش رنگ ... دنیل دستم رو کشید وسط سالن ... خم شد از روی میز پذیرایی کنترل استریو رو برداشت و روشنش کرد ... بازم صدای موسیقی مورد علاقه من ... اما اینبار با صدای خودم ... با تعجب به دنیل نگاه کردم و اون بهم لبخند زد ... کمی خم شد و با صدای آهسته گفت:- با من می رقصی؟سرمو چند بار به نشونه مثبت تکون دادم و لبهامو کشیدم توی دهنم ... دستش دور کمرم حلقه شد و من توی آغوشش گم شدم ... کنار لاله گوشم با نفس های گرمش زمزمه کرد:- دیگه هرگز با کسی جز تو نمی رقصم!و من بی اختیار گفتم:- منم ...کمرم رو فشار داد و من بیشتر بهش چسبیدم ... سرم رو روی سینه اش گذاشت ... یکی از دستاش فرو رفت توی موهام ... باز صداش بلند شد:- جعد این موها دنیای منه ...سرمو گرفتم بالا ... چشماش روشن تر از همیشه شده بودن ... عین خودش آروم گفتم:- و رنگ این چشما دنیای من ...چشماشو با لذت بست و لبخند زد ... باز سرم رو توی سینه اش پنهان کردم ... چه آرامشی داشتم توی آغوشش ... بازوهامو با دستاش لمس کرد و گفت:- چه حسی داری؟- آرامش ...- و؟- اعتماد ...- و؟- امنیت ...-

 

 

 

 

دانلود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 23 آبان 1399برچسب:, | 13:2 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود